فلاسفه ایران , فلاسفه یونان

فلاسفه ایران , فلاسفه یونان

فلاسفه ایران , فلاسفه یونان , معنی فلاسفه , کتاب های فلاسفه , بزرگترین فیلسوفان جهان , فیلسوفان تاریخ, فیلسوفان بزرگ معاصر , فیلسوفان اسلامی , فیلسوف حکیم ارد بزرگ , کنفوسیوس
فلاسفه ایران , فلاسفه یونان

فلاسفه ایران , فلاسفه یونان

فلاسفه ایران , فلاسفه یونان , معنی فلاسفه , کتاب های فلاسفه , بزرگترین فیلسوفان جهان , فیلسوفان تاریخ, فیلسوفان بزرگ معاصر , فیلسوفان اسلامی , فیلسوف حکیم ارد بزرگ , کنفوسیوس

پس هیچ گاه چشمانت را به گریه وا مدار

بیتوته ای زیر پلک چشمانت بنا کردم

 

و با مردمان چشمانت

 

به زندگی نشسته ام

 

 پس هیچ گاه چشمانت را به گریه وا مدار

 

زیرا در یک چشم به هم زدن سقف آرزو ها بر سرم آوار خواهد

 شد..

تو چون مصرع شعری زیبا

در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم میتوانی تو به لبخندی این فاصله را بر داری
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن دارد
که مرا زندگانی بخشد
چشمهای تو بمن آرامش می بخشد
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر بر جسته ای از دفتر عمر منی
دفتر عمر مرا با وجود تو شکوهی دیگر
رونقی دیگر هست
میتوانی تو بمن زند گانی بخشی یا بگیری از من آنچه را می بخشی

متولد بشوی

چقدر نا امنی این کوچه را قدم زده ام که تو در

وا پسین کاشکی های من –تنها به اندازه یک شب-

متولد بشوی

 چقدر شانه به شانه گریه مرور شده ام

 که چشمهای تو آخرین شعر  آخرین برگ اخرین دفترم باشی

حالا که آمده ای

بیشتر بمان

بیشتر از یک شب

ای حلول عجیب ماه در خواب های آسمانی ام من تا هبوط گیج زمین با تو خواهم بود

دست مرا بگیر  سادگی ام را به اعتماد انگشت های تو سپرده ام

 وای که چقدر بوی کبوتر می دهی

فرصت پرواز را در من تجربه کن      با تو تا عروج قاصدک راهی نیست

حالا که آمده ایی آخرین برگ دفترم خالی است چشم هایت را ترجمه کن  

تا با تصمیم  پلکهای تو شعر بگویم.